زندگی یک موهبت از جانب خداوند است که هم زیباییهایی دارد مثل تجربه همزیستی با کسانی که دوستشان داریم و هم سختی هایی دارد مثل تلاش برای زنده نگه داشتن خود. با این حال زندگی یک ماجراجویی برای یافتن معناست. هر مبارزهای که پشت سر گذاشتهایم ارزشمند است زیرا ما را به یافتن معنای زندگی هدایت میکند. هر تصمیمی که میگیریم و هر تجربهای که به دست میآوریم رسیدن به معنی زندگی را هموارتر میکند و یافتن آن ادامه حیات را برای ما لذت بخش میسازد.
حال با توجه به اهمیت معنای زندگی در این مقاله به این موضوع میپردازیم که معنی زندگی چیست و اصلا چرا اهمیت دارد؟ همچنین معنادرمانی یکی از رویکردهای درمانی رواشناسی است.
تا پایان مقاله همراه ما باشید.
معنای واقعی زندگی چه میباشد؟
داشتن معنا در زندگی یکی از مولفههای خودشکوفایی است. نهادهای اجتماعی مختلفی مانند دین خانواده، علم، سیاست، سازمانهای کاری، عدالت، جامعه و غیره وجود دارند که حس معنا را امکان پذیر میکنند. به گفته سلیگمن، ما زمانی از نقاط قوت خود استفاده میکنیم که به چیزی که بزرگتر از خودمان است خدمت کنیم. به عبارت دیگر، یک زندگی معنادار والاترین هدف فرد در زندگی است.
جستجوی معنای زندگی برای بسیاری از ما چالشی آشنا است. برخی از دانشمندان و فیلسوفان ماتریالیست آن را جستجوی بیهوده میدانند. به عنوان مثال، ریشارد داوکینز، ملحد برجسته، ادعا میکند که انسانها فقط “ماشینهای بیمصرفی برای زنده ماندن هستند که تنها هدف آنها زنده ماندن و تکثیر ژنها است.”
به طریقی دیگر، این تئوری میگوید، معانی کمی در زندگی ما وجود دارد. به عنوان مثال ما ممکن است سعی کنیم، از طریق دین یا تلاش برای نوع دوستی انواع دیگری از معانی را ایجاد کنیم، اما تمام آنچه که ما واقعاً انجام میدهیم دنبال کردن برنامههای ژنتیکی و عصبی است.
حتی آگاهی ما، احساس داشتن تجربه درون ذهنمان، ممکن است واقعاً وجود نداشته باشد یا ممکن است فقط به عنوان نوعی فعالیت پنهانی مغز ما وجود داشته باشد.
اما نکتهای که ما باید به آن اشاره کنیم این است که ما فقط موجوداتی نيستيم كه در درون بدنی ماشينی در يک جهان بیتفاوت زندگی میکند. زندگی انسان یک فضای بیمعنی بین تولد و مرگ نیست که فقط سعی دارد لذت ببرد و وضعیت نامساعدش را فراموش کند.
این اعتقاد وجود دارد که معنای زندگی انسان و جهان بیش از این است و این به این دلیل نیست که فرد مذهبی باشد یا خیر. با تحقیقات علمی که طی ده سال گذشته صورت گرفته، افرادی را نمایان کرده است که میتوان تجارب آنها را “تجربههای تحول آفرین ناشی از رنج” نامید.
از جمله این تجربیات میتوان به سرطان، رنج بردن از سوگ عزیزی، یا معلول شدن، یا از دست دادن همه چیز به دلیل اعتیاد یا برخورد نزدیک با مرگ در هنگام جنگ اشاره کرد. وجه اشتراک همه این افراد این است که پس از تحمل رنج شدید، آنها احساس کردهاند “از خواب بیدار شدهاند”. آنها زندگی، دنیا و سایر مردم را مسلم دانستند و از همه چیز قدردانی کردند.
آنها در مورد احساس ارزشمندی در زندگی، بدن خودشان، افراد دیگر زندگیشان و زیبایی و شگفتی طبیعت صحبت کردند. آنها احساس جدیدی از ارتباط با دیگر افراد و جهان طبیعی را تجربه کردند. آنها کمتر مادی گرا شدهاند و تبدیل به فردی انسان دوستانه شدند. پیشرفت شغلی و حرفهای از نظر آنها ناچیز شمرده شد، در حالی که عشق، خلاقیت و نوع دوستی بسیار مهمتر شد. آنها به شدت احساس زنده بودن میکردند.
زنی که از بیماری سرطان در حال بهبود بود گفت: “من خیلی خوشحالم که در این کره خاکی زندگی میکنم. من احساس افتخار میكنم كه در این زمین هستم و این آگاهی به من داده شده است.”
یک بیمار الکلی در حال بهبود گفت: “احساس آرامش و قدرت میکنم و میدانم که بخشی از چیزی بسیار شگفتانگیز و بسیار مرموز هستم.”
شخصی که نزدیک بود غرق شود، “حس قدردانی زیادی برای چیزهای کوچک، نه فقط زیبایی شگفت انگیز یک درخت گلدار، بلکه زیبایی حتی بیاهمیتترین اشیاء را توصیف میکرد.”
مردی که به دلیل داغ دیدگی عزیزی دچار تحول شده بود، به طور خاص به موضوع معنای زندگی پرداخت و توصیف کرد که چگونه اهداف او از تمایل به داشتن بیشترین مقدار پول ممکن برای تمایل به بهترین فرد ممکن تغییر کرده است. او افزود ” تا قبل از این واقعا هیچ حسی از زندگی نداشتم. با این حال، اکنون احساس میکنم معنای زندگی یادگیری، رشد و تجربه است.”
اهمیت یافتن معنا در زندگی
در زندگی افراد زیادی معنای واضح و شفافی برای زیستن میبینیم اما اگر از آنها سؤال کنید که «معنای زندگی چیست؟ شاید خودشان نتوانند پاسخ دقیقی به این سؤال بدهند اما معنیش این نیست که زندگی آنها معنا ندارد بلکه گاهی ما آنچنان غرق معنای زندگی هستیم که نمی توانیم آن را تعریف کنیم شاید اگر تمرکزمان را از یافتن معنای زندگی روی خود زندگی بگذاریم معنا هم با ذهن آگاهی و زیستن راحت تر شکل بگیرد غرق معنایابی شدن مثل غرق هر چیزی به غیر از زندگی شدن خودش می تواند ضد زیستن و معنادار شدن زندگی باشد.
ویژگیهای یک زندگی معنا دار
در یک زندگی معنادار تواناییهای متعالی ما از جمله:
- مهرورزی
- مراقبت
- ارتباط
- همدلی و…
باید حضور داشته باشند.
هدف از زندگی معنادار رسیدن به رضایت همیشگی نیست؛ ممکن است زندگی معناداری داشته باشیم اما خیلی اوقات متحمل احساسات منفی شویم. به علاوه زندگی معنادار در دراز مدت دیده میشود، با اینکه سخت پیش میرود اما اثراتش معمولا زمان طولانی دیده میشود؛ برعکس زندگی شاد که در کوتاه مدت اثر آن قابل مشاهده است با این حال اثراتش هم زیاد ماندگار نیست. ما در زندگی شاد، شادی به دست میآوریم و معمولا چیز جدیدی نمیشویم اما در زندگی معنادار به جای داشتن ، «شدن» اتفاق میافتد.
زندگی معنادار در مهارتها و زمینههای مختلف از ما آدم دیگری می سازد.
سخن آخر
یکی از سوالاتی که همواره برای انسان به وجود آمده و از پیدا کردن پاسخ آن خسته نشده، معنای زندگی است. بدون شک همه ما دوست داریم درک بهتری از زندگی خود داشته باشیم. به همین علت باید از دریچه دید خودمان به زندگی نگاه کرده و برای کشف ارزشها، علایق و اهدافمان جسور باشیم. رسالت شخصی خود را پیدا کرده و با اتکا به مهارتهایی مثل خودشناسی، خودآگاهی و خودتنظیمی، مسیری مناسب و اصولی برای دستیابی به اهدافمان تعیین کنیم. مسیری که در نهایت قرار است به زندگیمان معنا ببخشد. فراموش نکنید، که تجربه یک زیست معنادار، حق شماست؛ پس این حق را از خود نگیرید.